حذیفه عدوی میگوید : بعد از جنگ یرموک از بسر عمویم بین کشته های مسلمین جستجو کردم ،
مختصر آبی بهمراه داشتم ،او را یافتم دیدم در حال مرگ است ، بمن گفت : کمی آب به من بده ،
آب آماده کردم در این وقت کسی که در نزدیک او در حال جان کندن بود گفت : آه بسر عمویم،
برو نزد او به او آب بده ، رفتم نزد او ، شنیدم شخص دیگری گفت : آه او بمن گفت برو نزد او که آه کشید ،
رفتم بسوی او دیدم از دنیا رفته است، برگشتم نزد بسر عمویم دیدم از دنیا رفته است ،
نزد آنکسی که بسر عمویم مرا به آب دادن به او امر کرده بود رفتم دیدم او هم چشم از جهان فرو بسته است.